اندیشه پویا؛ یاد شاهرخ مسکوب/ تبعیدی سرگردان
تاریخ انتشار: ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ | کد خبر: ۴۰۰۲۹۴۷۳
عصر ایران؛ سروش بامداد- مجله اندیشه پویا همیشه خواندنی و پر و پیمان است و از این منظر شماره ویژه نوروز تنها ۴۰ صفحه بیش از شماره های معمول است و ۴۰ هزار تومان بیشتر و تازه باز ارزان تر از پیتزا و قلیان!
روی جلد طرحی از شاهرخ مسکوب روشن فکر ایرانی است با این توصیف درست که در غربت هم تمام وقت در ایران می زیست.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اندیشه پویا همچنین با محمود سریع القلم گفت و گو کرده که نظریه پرداز توسعه در آن می گوید: «مباحثه با برخی روشنفکران، آب در هاون کوبیدن است» و این را در پاسخ به پرسش سردبیر مجله گفته که به اتفاق علی ملیحی با گفتوگو کرده و پرسیدهاند: «چرا هیچوقت وارد گفتوگوی انتقادی با افکاری که معتقد به اعراض از توسعه بودهاند، مثل شریعتی یا سروش یا داوری یا آلاحمد نشده در حالی که یک فکر جدید باید جدید بودنِ خود را در برابرِ قدیم مطرح کند.»
سریعالقلم پاسخ داده است:
«تصور کنید بیماری بابت سرگیجه پیش پزشک برود، پزشک هم انواع و اقسام معاینهها را انجام دهد و بعد از یک هفته مثلاً بگوید سرگیجه او ۶۶ دلیل دارد. بیمار به پزشک میگوید: لطفاً دلیل «یک» را به من بگویید. آن یک را گفتن خیلی کلیدی است. من به ۶۶ دلیل وارد این گفتوگوها نشدم، اما میخواهم دلیل «یک» را بگویم که برای شما روشن شود.
مفروض من این است که بنیان توسعهیافتگی، تولید ثروت است. بنابراین، با کسانی حاضر بودم در مورد توسعه بحث کنم که اقتصاد، تاریخ اقتصاد و اقتصاد بینالملل بدانند. کسی که اقتصاد نخوانده، تاریخ سرمایهداری اروپا را نخوانده، تاریخ سرمایهداری آمریکا را نخوانده، اثرگذاری ظهور شرکتهای بزرگ بر فرآیندهای سیاسی را مطالعه نکرده، در بحثهای تکبعدی سیاسی و انتزاعی خودش باقی خواهد ماند. اساس توسعه، نظام سیاسی نیست بلکه اقتصاد و تولید ثروت است. ویتنام، سنگاپور و امارات به ترتیب کمونیستی، اقتدارگرا و پادشاهی هستند ولی همه پیشرفت کردهاند.
هر کشوری و هر فردی در این دنیا اگر بخواهد آجری روی آجر بگذارد و قدمی جلوتر برود، به سرمایه و ثروت نیاز دارد. الان در سازمانهای بینالمللی و کشورها وقتی پول کم میآورند، سراغ ژاپن میروند و میگویند یک چِک به ما بدهید؛ آنها هم میدهند. چون پول و ثروت دارد و میخواهد چهره خوبی داشته باشد. سوئد سالی یک میلیارد دلار به اندونزی و یک میلیارد دلار هم به برزیل میدهد تا از جنگلهایشان مراقبت کنند و این برای سلامت کره زمین خوب است.
اگر پول نباشد، کیفیت نیست. ما بحثهای تاریخی میکنیم و میگوییم زمانی، کشور قدرتمندی بودیم و میخواهیم با آن هویتِ تاریخی، حال خوبی داشته باشیم. اما اینها هیجان است. وقتی پول و ثروت و درآمد نباشد، کدام حال خوب؟ از این جهت من با دکتر نیلی، دکتر طبیبیان، دکتر غنینژاد راحتتر گفتوگو میکنم. کدام ملت فقیری میتواند هویت خود را حفظ کند؟ تجربه بشری از آلمان تا ویتنام، از ژاپن تا چین و از امریکا تا مکزیک اثبات علمی میکند کشوری که سرمایهداری رقابتی را قبول و اجرا نکند، نه توسعهی اقتصادی پیدا میکند، نه توسعه سیاسی.»
محسن آرزم هم در جستاری درباره مهاجرت و با مورد مشخص شاهرخ مسکوب و زیر عنوان «عشق، داغی است که تا مرگ نیاید، نرود» و درباره خودِ مهاجرِاین روشن فکر کوچیده از وطن و سال های آخری که در کتاب »روزها در راه «روایت کرده نوشته است:
«مهاجرت کَندن است؛ یا دستکم اینطور گفتهاند که دل بُریدن است؛ که رفتن است؛ که دور ایستادن است و جای تازهای ساختن است، اگر مهاجر بهراستی سودای ساختن آینده را در سر پرورانده باشد. اما کدام کار دنیا بهقاعده است که قاعدهای را بشود برای مهاجرت در نظر گرفت؟
یکجور مهاجر که نداریم؛ هر آدمی در هر زمانهای مهاجرت را به شیوهی خود تعریف میکند؛ یکی با گذر از هر آنچه پشتسر گذاشته و یکی با ایستادن و از فاصلهای معیّن پشتسر را دیدن؛ یکی با به یاد نیاوردن و یکی با از یاد نبردن. اولی جوزف برودسکیِ شاعر است که سالها بعدِ آنکه از شوروی گریخت و هرگز فرصتی برای دیدن دوبارهی پدر و مادری اسیرِ آن سرزمین پیدا نکرد، روزهای رفته و حسرتهای ازیادنرفته را در جُستار در یک اتاق و نصفی به انگلیسی نوشت تا پدر و مادرش در «چارچوب فرهنگی دیگری» رنگ واقعیت به خود بگیرند و «فعلهای حرکتی انگلیسی» حرکاتشان را وصف کنند، چرا که بر این باور بود که «به روسی نوشتن از آنان به اسارتشان تداوم میبخشد، آنان را چنان تحلیل میبرد که چیزی ازشان نمانَد... پس بگذارید انگلیسی منزلگه مردگانم باشد.»
دومی شاهرخ مسکوبِ جُستارنویس است که چندسالی بعدِ مهاجرتش به فرانسه، در سفری به بُستنِ امریکا، گفت که «رابطهی من با ایران رابطهی آدمی است که از مادرش دلخور است. نمیتواند از مادرش بِبُرد. چون شدیداً وابسته است به او و درضمن ازش دلخور است دیگر. حالا چیز بیشتری نگویم. شاید بد نباشد یادآوری بکنم حرف توماس مان را، مثل اینکه مربوط به دورهی تبعیدش از آلمان است. وقتی ازش میپرسند که وطن تو کجاست؟ میگوید وطن من زبان آلمانی است. بله، وطن من این است، این فرهنگ است، فرهنگ ایران است، اگرچه خیلی از جنبههایش را نمیپسندم. ولی در آن زندگی میکنم. و در دورهای که در فرنگ هستم بیشتر از دورهای که در ایران بودم در فرهنگ ایران به سر میبرم.»
مسکوب مهاجری دور از وطن و درون وطن است؛ مهاجری که در سفرهای گاهوبیگاهِ دههی هفتاد به ایران، سرزمین مادری را طور دیگری میبیند و تلقیاش از میهن حتماً همان نیست که سی سال قبل در روزنوشتهای دههی چهل نوشته؛ سی سال قبل زندگیاش در وطن بوده، در وطن خانهای داشته. سی سال بعد وطن جای دیگری است: «در ایران همهچیز عوض شده. هوشنگ و خیلیها دیگر نیستند... قبرهای کسانم را پیدا نکردم. همهچیز عوض شده. مرده و زنده از جایشان برکنده شدهاند...»
چون صحبت از اندیشه پویاست خالی از لطف نیست که به برخی از پاسخ های سردبیر آن به پرسش های نوروزی باشگاه روزنامه نگاران ایران اشاره شود که وقتی از او پرسیده اند از چه روزنامهنگاری بیشترین تاثیر را پذیرفته گفته است: «جادوی قلم "صدرالدینِ" روزنامهنگاری ایران، زندهیاد "الهی" را میستایم. از نثر تکنگاریهای دوران میان سالی داریوش آشوری و آیدین آغداشلو لذت میبرم و یاد میگیرم.اما الگوی ایدهآلام در روزنامهنگاری آلبرکاموست با این جمله: روزنامهنگار باید جهتگیری کند بیآنکه جانب داری کند؛ فشردهترین مانیفست روزنامهنگاری در نشانِ مرز پرواز و سقوط روزنامهنگار. و با عمل به همین یک دستور؛ اوست که برایم تا همیشه چراغی است والگویی از شرف روزنامهنگاری.»
با توجه به کیفیت بسیار مطلوب و استحقاق شمارگان بسیار بیشتر مجله این گفته او هم قابل تامل است:«با مغناطیس بهار مطبوعات پس از دومخرداد معماری را رها کردم و عاشق روزنامهنگاری شدم. ازآن بعدتر هرچه بیشتر دویدیم، دورتر شدیم. ما استحقاق تیراژهای بالاتر، سرمایهگذاریهای بسی جذاب، و رقم خوردن فصلینو در روزنامهنگاریمان را داشتیم اما تقدیرمان شد ادامه دادن به ادامه دادن.به قول استاد شفیعی کدکنی: فراخای جهان سرشار از آزادی و شادیست/اگر این دیو و این دیوار بگذارد. بهرغم اینها، در اینجای جهان که به قول زندهیاد بورقانی، قدت را با اشعه لیزر رد میزنند و چون بالا گرفت، خوششانس باشی پایت را میزنند و بدشانس اگر، سرت میرود، ما از بختیاران بودیم که روی سرمان راه میرویم!»
اگر مجله را تهیه کردید -و مگر قرار است به همین چند سط بسنده کنید و نخرید؟- بی شک سراغ گفت و گو با علی مصفا هم خواهید رفت که امسال فیلم او (نبودن) به نمایش درآمد و وقتی می گوییم فیلم او مراد به کارگردانی اوست که البته در آن بازی هم می کند و جالب این که دو سه بار گفته بود بازیگری شغل شرم آوری است و وقتی از او یک پرسیدند پس چرا همچنان بازی می کند پاسخ داده بود آخر پول خوبی به آدم می دهند و این بار لابد در فیلم خود بازی کرده تا در هزینه ها صرفه جویی کند. اشتباه نکنید! اینها را مجله ننوشته این معرفی کننده نوشته است.
آنچه اندیشه پویا در شروع معرفی فیلم او نوشته از این قرار است: «علی مصفا سینماگر ساکت و خوددار ایرانی سال پرسروصدایی را از سر گذراند. تابستان خبر آمد که بازی او دری ک اثر سینمایی زیرزمینی دردسرساز شده و برای او پیامدهای صنفی و قضایی همچون ممنوع الکاری ( ممنوع از کاری) داشته اما به رغم آن حضوری پرکار در سریالی طنز به کارگردانی سروش صحت در شبکه نمایش خانگی داشت و جز اینها مهم ترین اتفاق سال ۱۴۰۲ برای علی مصفا اکران اینترنتی سومین اثر سینمایی بلندش - نبودن- بود. فیلمی که سال ۱۳۹۹ درشهر پراگ ساخته شد و نتوانست از ارشاد پروانه اکران عمومی بگیرد و علی مصفا لاجرم پخش آن را به شبکه نمایش خانگی سپرد.»
قرار نیست مصاحبه را نقل کنیم. پس میگردم و یک پرسش و پاسخ متفاوت را از آن برمی گزینم و به این تورق پایان میدهم:
*علی مصفا را به عنوان آدمی خوددار و ساکت می شناسیم با مرزها و حریم هایی که آنها مراقبت می شود. این فیلم اما انگار این تصویر را به هم می ریزد. فیلمی شخصی شاید. خیلی شخصی.
- معلوم نیست این خوب است یا بد. انگلیسیها برایش اصطلاحی دارند. می گویند زیر پیراهنی ات کثیفت را در ملأ عام نشور (نشویْ).انگار جلوی همه به خودتان کیسه می کشید و چرک درمیآید.
منبع: عصر ایران
کلیدواژه: اندیشه پویا سریع القلم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۴۰۰۲۹۴۷۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
احسان طبری؛ تئوریسین برجسته چگونه از مارکسیسم برگشت و «خدمتگزار بزرگ نظام اسلامی» شد
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- 35 سال قبل در 9 اردیبهشت 1368 خورشیدی یکی از بحثانگیزترین شخصیتهای تاریخ معاصر ایران درگذشت: احسان طبری، تئوریسین برجستۀ حزب توده و مهم ترین نظریهپرداز مارکسیسم در ایران که در زندان جمهوری اسلامی از مارکسیسم برید و دربارۀ اسلام نوشت. حتی پس از آزادی از زندان.
چون فضای سیاسی متأثر از برکناری آیتالله منتظری از قائم مقامی رهبری بود و بعد هم بیماری امام خمینی و سپس درگذشت ایشان و موضوع جانشینی و چندان مجال پرداختن به طبری فراهم نیامد حال آن که اگر این اتفاق چندی بعدتر رخ میداد درباره او بسیار بیشتر گفته و نوشته میشد. هر چند در آن زمان برخی مجلات روشنفکری از یاد او فرونکاستند زیرا تنها وجه سیاسی نداشت.
برخی از هم حزبی های او اعلام ترک مارکسیسم و ترجیح و گرویدن به اسلام را ناشی از این میدانند که اهل مقاومت نبود و بعضی هم به این سبب که همین که ایران از متحد آمریکا به دشمن آن بدل شده بود ولو با اسلامیت انقلاب 57 که نسبتی با ماتریالیسم و مارکسیسم نداشت برای او مطلوب بود و اسلام انقلابی را از این منظر پذیرفت. کما این که وقتی هنوز مارکسیست بودند ابایی نداشتند در انتحابات خبرگان قانون اساسی از حجتالاسلام یونس موسوی در کرمانشاه حمایت و تصریح کنند: کمیته مرکزی حزب تودۀ ایران ضمنا اعلام میدارد: در هر نقطهای که آیتالله صادق خلخالی نامزد باشند به ایشان رأی خواهند داد. (9 مرداد 1358، هفته نامۀ مردم)
دکتر انور خامهای از گروه 53 نفر (اولین تشکل مروج کمونیسم در ایران در زمان رضاشاه) درباره طبری گفته بود: «او آدمی بیکینه بود ولی مهمترین صفت او این بود که قدرت مقاومت او کم بود. چندان که در جوانی و بعد از دستگیری با دیگر اعضای ۵۳ نفر در همان اولین جلسات دادگاه همه اطلاعات خود را با توضیحات مفصل نوشت. بعدها هم مثل یک چوب تربه هر صورتی که خواستند درآمد. آدمی با معلومات بسیار و ارزش بالای فکری و ادبی اما از حیث ایمان به راه و روش و استحکام ضعیف.» - [مجلۀ آدینه مرداد 68]
در این موضوع اما کسی تردید ندارد که احسان طبری نابغهای بود که اگر عمر خود را پای حزب توده نمیگذاشت و ۳۰ سال (از ۱۳۲۷ تا ۱۳۵۷) خارج از ایران به سر نمیبرد یا در غرب روزگار میگذراند جایگاه علمی یا ادبی یا دانشگاهی بسیار بالاتری کسب میکرد در حالی که در اتحاد شوروی هم در عالیترین سطح با آکادمی علوم همکاری داشت اما به هر حال عنصری سیاسی و ایدیولوژیک به حساب میآمد.
ترور شاه در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ و اعلام انحلال و غیر قانونی بودن حزب توده چارهای جز مخفی شدن و سپس فرار پیش پای سران حزب توده و از جمله احسان طبری نگذاشت هرچند که برخی از سران حزب که به زندان افتادند نیز موفق به فرار شدند و موضوع مستند «فرار از قصر» که به تازگی ساخته و ارکان شده همین است.
در دوران رضاشاه احسان طبری مانند دیگر اعضای گروه ۵۳ نفر به زندان افتاد و در پی شهریور 1320 فضا تغییر کرد آن قدر که در شرکت نفت انگلیس استخدام شد و برای نشریه اخبار روز مطلب ترجمه می کرد و از این حیث می توان طبری را یکی از برجسته ترین روزنامه نگاران ایران هم دانست. اگرچه بعد از شرکت نفت روزنامه نگاری او تنها در چارچوب حزب بود و در این باره دو نظر وجود دارد: یکی قایل به روزنامه نگاری حزبی به عنوانی یک ژانر در ژورنالیسم است و دیگر این دیدگاه که روزنامه نگار باید به دنبال واقعیت و کشف حقیقت و توصیف روایت باشد و با نگاه حزبی نمی توان و این دیگر تبلیغ است و روزنامه نگاری مستقل نیست.
کار در شرکت نفت انگلیس با انتقاد دوستان و هم حزبی ها مواجه شد و چون اعلام کرد تنها به قصد امرار معاش و تامین زندگی است از او خواستند در خبرگزاری تاس مشغول شود و از این پس رسما حقوق بگیر حزب شد تا ماجرای ترور در سال ۱۳۲۷ هر چند کمی قبل از آن هم تشکیلات حزب توده در شمال متلاشی شده بود.
به شمال اشاره شد. بدنیست بدانیم مازندرانی بود و پدرش شیخ حسین طبری معمم و وکیل دادگستری و در متن ادعا نامه مدعی العموم درباره ۵۳ نفر درباره شماره ۲۷ چنین آمده بود: «احسان الله طبری فرزند حسین. اهل ساری، مقیم تهران، خیابان عین الدوله، ۲۱ ساله، محصل دانشکده حقوق. در خانه او اوراق کمونیستی کشف شده و آنها را ترجمه کرده است. نظر به اقاریر و اعترافات صریح تردیدی در ارتکاب متهم به قیام علیه امنیت و استقلال کشور وجود ندارد و طبق ماده یک قانون سابق الذکر ( قیام علیه امنیت ملی) صدور حکم مجازات مشارالیه مورد تقاضاست.»
دستگیری او روز ۲۶ اردیبهشت ۱۳۱۶ صورت پذیرفت و دادگاه او اندک زمانی بعدتر تشکیل و به سه سال و نیم حبس محکوم شد و اگر رضاشاه برکنار و تبعید نشده بود هم البته باز آزاد می شد منتها در این صورت فضای سیاسی دیگر مساعد نبود حال آن که طی ۵ سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ فضا برای فعالیت حزب توده و ترویج مارکسیسم بسیار مساعد شده بود.
انورخامه ای از دیگر اعضای ۵۳ نفر درباره هوش و نبوغ و قدرت یادگیری احسان طبری گفته بود: «در زندان با یک یهودی آشنا شد که مهاجر فراری بود که پدرش از شوروی اخراج شده به ترکیه رفته بود و از آنجا به فلسطین تبعید شد و در مرز انگلیسی ها به ایران تحویل داده بودند و تا ۱۳۲۰ در زندان بود و سلول او درست مقابل احسان طبری قرار داشت. با هم قرار گذاشتند او به طبری ترکی استانبولی بیاموزد و طبری هم به او فارسی. تنها دو ماه بعد طبری که از زندان آزاد شد خواندن و نوشتن ترکی استانبولی را به خوبی فراگرفته بود در حالی که آن یهودی همچنان تنها چند کلمه فارسی یاد گرفته بود!»
بالاترین استعداد احسان طبری در زبان آموزی بود تا جایی که گفته شده به ۱۰ زبان مسلط یا دست کم با آنها در حد خواندن آشنا بود چندان که می توانست به جز فارسی، انگلیسی و عربی و فرانسه و آلمانی را بخواند و نیز روسی و ترکی و لاتین و اوستایی و پهلوی را!
چنین استعداد و نبوغی به شوروی رفت و در مدرسه عالی حزب در مسکو تاریخ خواند و از فلسفه هم غافل نبود و عنوان پایان نامه او فلسفه ابن سینا بود. ۱۰ سالی در مسکو بود و بعد از بهبود روابط شاه با شوروی از طبری خواستند به لایپزیک آلمان شرقی برود.
در دوران دولت ملی مصدق و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و نیز انقلاب ۵۷ در ایران نبود و بعد از پیروزی انقلاب و در پی ۳۰ سال به ایران برگشت و ترجیح داد به امور فرهنگی و انتشاراتی و مطبوعاتی حزب توده برسد و مانند نورالدین کیانوری زیاد در چشم رسانه ها نباشد.
با این حال در تابستان ۱۳۵۸ کاندیدای انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی شد که نام رسمی آن مجلس بررسی نهایی پیش نویس قانون اساسی شد. حضور سران حزب توده و روشنفکران سکولار در آن انتخابات سبب شد روحانیت و حزب جمهوری اسلامی و نیروهای ملی مذهبی ائتلاف کنند و همان فهرست ۱۰ نفره برنده شد: آیتالله طالقانی، آیتالله منتظری، دکتر بهشتی، آیتالله موسوی اردبیلی، دکتر گلزاده غفوری، ابوالحسن بنیصدر، مهندس عزتالله سحابی، شیبانی، علیمحمد عرب و منیره گرجی. ائتلافی که تنها در مخالفت با سکولارها و توده ای ها و مجاهدین خلق متحد بودند و بعد بین خودشان اختلاف فراوان افتاد.
حضور کارگر گمنامی به نام علی محمد عرب در لیست ائتلاف حزب جمهوری اسلامی باعث شد او یک میلیون و ۳۰۵ هزار و ۱۲۶ رای بیاورد و نفر دهم شود در حالی که روشن فکر مشهوری چون دکتر علی اصغر حاج سید جوادی یک میلیون رای کمترآورد: ۲۹۸ هزار و ۳۶۰ رای (چند صد رای بیشتر از مسعود رجوی که نفر دوازدهم شد).
در این فضا احسان طبری هم ۴۷ هزار و 225 رأی آورد که نشان می داد وزن اجتماعی حزب بوده در فضای بعد از انقلاب چقدر است و جالب این که از خود نورالدین کیانوری دبیر کل حزب توده بیشتر چون او ۳۲ هزار و ۶۲۷ رای آورده بود و این نشان میداد رأی به طبری تنها سیاسی نبوده و به خاطر شخصیت علمی و ادبی او هم بوده است.
با این که حزب توده خود را با انقلاب همراه و موافق نشان می داد و از حذف لیبرالها و جهت گیری ضد آمریکایی آن خرسند بود اما در همان اوایل دهه ۶۰ سراغ آنان هم رفتند و غالب رهبران تن به اعتراف دادند و معدودی چون هوشنگ ابتهاج (سایه) بعد یک سال به خاطر اشتهار ادبی بی اعتراف و برنامه تلویزیونی آزاد شدند. بقیه چند سال در زندان بودند و بعد به خانه های امن انتقال یافتند هر چند در مواردی با حکم اعدام هم روبه رو شدند چندان که تکان دهنده ترین بخش مستند «فرار از زندان» اعدام یک نفر ده ها سال بعد از فرار مشهور و در همان دهه ۶۰ است.
شهرت اصلی احسان طبری مغز متفکر مارکسیسم و حزب توده در ایران بود اما وقتی به سهولت همه خطاها را پذیرفته و در زندان کتاب «کژراهه» را نوشت مثل بقیه به او جاسوس و خائن گفته نمی شد. نه توده ایها و نه جمهوری اسلامی و از این نظر موقعیت متفاوتی داشت.
فردای روزی که در بیمارستان «تهران» درگذشت هم روزنامه کیهان در شمارۀ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۸ در خبری که البته به نقل از خبرگزاری جمهوری اسلامی تنظیم شده بود او را تنها با همان نام و نام خانوادگی معرفی کرد و اشاره ای به آن همه پیشینه حزبی و سیاسی و فرهنگی و علمی نکردند و تنها نوشتند احسان طبری درگذشت.
رییس بعدی کیهان - حسین شریعتمداری- اما که ساعتها در زندان با او گفتوگو کرده بود سال ها بعد درباره او گفت:
«حضرت امام خیلی پیگیر وضعیت احسان بود و انشاء الله خدا بیامرزدش . وقتی که از مارکسیسم برگشت و خبر به امام رسید حضرت امام فرمودند آزاد شود. احسان هیچ نیاز نداشت وانمود کند از مارکسیسم برگشته و مسلمان شده چون در جرایم خاص حزب توده دخالتی نداشت و اگر هم فرض کنیم قصد تظاهر داشت تظاهر هم حدی دارد نه این که یک دفعه مارکسیسم را از بنیان تکان دهد. به مجرد پخش سخنان او از تلویزیون ایران همه کُپ کردند و رادیو بلگراد گفت به خاطر تزریق آمپول است و باور نمی کردند. چون این احسان بود که سخن می گفت. کسی که تمام کتاب های خود را مخدوش اعلام کرد و کژراهه را نوشت و مبانی مارکسیسم را زیر سوال برد در حالی که می توانست این کارها را نکند و بعد از آزادی دیگر ننویسد. به خاطر همین با خیال راحت می گویم مرحوم احسان طبری خدمت بزرگی به نظام اسلامی کرد.»
کافی است به یاد آوریم آقای حسین شریعتمداری درباره برخی از برجستهترین صاحب منصبان نظام جمهوری اسلامی در گذشته و حتی روحانیون بلندمرتبه هم به تصریح یا تلویح از تعبیر «خیانت» استفاده میکند ولی درباره احسان طبری برجسته ترین تئوریسین مارکسیسم در ایران می گوید «خدمت بزرگی به نظام اسلامی کرد.»
از این رو شاید اگر حسین شریعتمداری چند سال قبل رییس کیهان شده بود درباره تئوریسین برجسته و سابق مارکسیسم و مغز متفکر حزب توده و عضو ارشد آکادمی علوم اتحاد شوروی این تیتر را بر صفحه اول روزنامه می نشاند: «خدمتگزار بزرگ نظام اسلامی درگذشت.»
آقای شریعتمداری البته به عنوان روزنامه نگار طرف گفتوگو با احسان طبری نبود. از این رو بیمناسبت نیست توصیف دو نفر دیگر را هم بیاوریم. یکی محمود اعتمادزاده (به آذین) که خود در موج اولیه دستگیری سران حزب توده در سال 63 به زندان افتاد و نوشت: ««پیر و شکسته شده و دست راستش بر اثر سکته رخوتی دارد. زبانش کمی کند است و گوشش سنگین و در آن بیرون نیز همسرش آذرخانم با سرطان میجنگد! خبر رسید که همسرِ طبری درگذشته است. پیرمردِ تنها، گاه بی مقدمه و بی صدا اشک میریزد».
یکی از معدود روزنامه نگاران مشهور غربی که موفق به دیدار با احسان طبری شد خانم لورانس دئونا روزنامهنگار سوییسی بود که در همان سال ۱۳۶۳در زندان قصر با او ملاقات کرد و در کتابی با همین عنوان خاطرات ملاقات با طبری در زندان که 4 سال بعد منتشر شد نوشت:
«سرانجام معجزه روی داد در مقابل من درهای زندان باز و بسته میشوند. طبری آنجاست. مبهوت از نور فلاشها، سراپا ایستاده خمیده، لاغر، با پوست مرطوب و براق، شکستهتر از سن و سالش. اگرچه گفتوگو چند دقیقه بیش به طول نینجامید اما من هرگز فراموش نمیکنم که یک متفکر کمونیست به شما بگوید آری خانم! این طور است من پذیرفته ام. من ایدئولوژی سیاسی و اجتماعی اسلام را پذیرفتهام...»
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: زائری: 40 سال قبل قرار بود احسان طبری و آریانپور بیایند و در دانشکده الهیات مارکسیسم را تدریس کنند و اکنون در چهلمین سالگرد انقلاب من از روضهخوانی و منبر امام حسین منع میشوم!/ گفته بودم حجاب اجباری در دین نیامده نامه احسان طبری از زندان به دکتر سروش: "همسانی عقیدتی میان ما (البته از سمت من) نزدیک به حصول است"